فرخش باد و خداوند فرخنده کناد عيد فرخنده و بهمنجه و بهمن ماه
جشن بهمنگان برابر است با: روز دوم از ماه باستانی(زرتشتی) بهمن که «بهمن» روز نام دارد (برابر با 26دی ماه) و ویژه امشاسپند بهمن است.
برابر نوشتههاى اوستا، اهورامزدا داراى فروزه هاى نيك بيشمار است كه از ميان آنها شش ویژگی برگزيدهترند كه به هر يك از اينها امشاسپند مىگويند. بهمن نخستین و برترين امشاسپند است. بهمن به معني انديشهينيك است.ایرانیان باستان و زرتشتیان کنونی، به مناسبت اين که امشاسپند بهمن در جهان مادی نگهبان چهارپايان سودمند است، در روزبهمن از گوشت خوردن پرهيز می کنند.
ابوريحان بيرونى در آثارالباقيه دربارهي جشن بهمنجه چنين مىنويسد: «روز دوم آن، روز بهمن، عيد است كه براى توافق دو نام آن را بهمنجه ناميده اند؛ بهمن نام فرشته موكل بر بهايم است كه بشر به آنها براى عمارت زمين و رفع حوايج نيازمند است.»
امشاسپند «بهمن» فرشته پاسدار «حيوانات» و نگهدارنده «سلامت انديشه» در آدمى است.
همچنین جشن بهمنگان جشن پدران و مردان آزاده، نیکاندیش و درست كردار است.
بسيارى از دانشمندان و پژوهشگران؛ دين زرتشت را نخستين دينى مىدانند كه به پاسداری از محيط زيست توجه كرده است. باور و کردار ايرانيان در پاك نگهداشتن آب، خاك و آتش همواره زبانزد يونانيان و ديگر مردم جهان بوده است.
ايرانيان باستان همه ساله به مناسبت جشن «بهمنگان» يا «بهمنجه»، بيش از هر جشن و آیين ديگرى به رعايت حقوق حيوانات و پرهيز از خوردن گوشت آنها، توجه میکردند. اگرچه برخى از آیینهای اين جشن زيبا، از ياد رفته و به ما نرسيده، ولى خوشبختانه بخش بسياري از آن به وسیله نوشتههای تاريخنگاران و نويسندگانی همچون ابوريحان بيرونى، اسدى توسى، فرخى، منوچهرى و... در گذر زمان از ياد نرفته است. چنان كه از اين آثار برمىآيد، اين جشن تا پيش از حتازش مغول در ايران بهگونهاي فراگير انجام ميشده و آیینها و تشريفات آن ميان مردم گسترش داشته و حتا پس از آن روزگار نيز به گونهای پراكنده برگزار مىشده است.
رعايت حقوق جانوران تا سدهها چنان در ميان ایرانیها و در اثر آموزش ایرانیان در میان مردم سرزمينهای دور و نزدیک ريشه دوانده بود كه جزيى جدانشدنى از فرهنگ مردم به شمار مىآمد و همه مردم در آیينهای گوناگون پايبندى خود را به اين فرهنگ شکوهمند نشان مىدادند و در نهادينه شدن آن كوشا بودند. به هر بهانه و به هر مناسبتی، در هر جشن و آیينى دلبستگی خود را به اين باورها بروز مى دادند.
در اين روز كه برپايهي تقويم رسمى امروزى برابر با ۲۶ دى ماه است، ايرانيان در آيين این جشن، از آش و خوراكهاى گياهى همچون نان و پنير و سبزى، شير و شربتهاى گياهى بهره ميبردند و در خانهي بزرگان و بسيارى از خانوادهها ديگ آشى آماده و مهمانى برپا بوده است.
بهمن نماد سپیدی و پاکی است. مردم با پوشیدن لباس سفيد در این روز، بيزارى خود را از هرگونه ناپاكى و پليدى، خونريزى و كشتار و آزار حيوانات نشان داده و با دستههاى گل سفيد به ديدار يكديگر مىرفتند.
نشان ويژه اين روز «خروس» بود، چرا که باور داشتند از ميان حيوانات خروس است كه همانند سروش با بانگ هشدار دهنده و بيداركننده خود نويدبخش روزى روشن با انديشهاى روشن، نیک و پاک است.
جشن بهمنگان جشن بزرگی است. در كتاب اوستا آمده است:
«مىستاييم... روانهاى چهارپايان را كه مايه زندگى ما هستند كه ما براى آنهاييم و آنها براى مايند. روانهاى جانوران سودمند دشتى را مى ستاييم(هات ۳۹) آبهاى روان و مرغ پران را مىستاييم ... (هات ۴۹) همه جانوران آبى و زمينى و پرنده و رونده و چرنده را مىستاييم. خواستار ستايش روان جانوران آبزى، جانوران زمينى، پرندگان، جانوران دشتى و چرندگان را ...».
تاریخ پشتیبانی از حيوانات در ايران به بيش از دوهزار سال پیش از ميلاد مسيح مىرسد و در دادنامههای آن زمان آمده است كسانى كه حيوانات را نگهدارى كرده و از آنها كار سخت مىكشند، بايد سزای رفتار خود را ببینند. در اوستا نشانههاى بسياري درباره آفرینش جانوران آمده است. در كتاب تاريخ پزشكى ايران باستان، از گفتهي اوستا آمده: «بر باورمندان آیین پاکی و راستی شایسته است كه به هر موجود باردارى خواه دوپا و خواه چهارپا به يك چشم بنگرند.»
در روزگارانی بس دور، آن زمان که پدران ما ایستاده بودند و آیندهای دور و دراز را از دریچهي اندیشه خویش جستجو میکردند، از دل خاک این سرزمین، خورشیدی سربرآورد تا نوری زندگیبخش را بر پیکرهي اندیشه انسانها بتاباند.
دیر زمانی بود که نژاد آریایی زندگی خویش را بر روی خاک پاک و هستیزای ایران استوار ساخته و زندگی نوینی را پایهگذاری کرده بود که همچنان ما را بر جا داشته است. زندگی این قوم پیوندی استوار با زیستبوم وی داشت. پس از گذر سالها، اندیشههای انسانی به شيوههای گوناگون به جریان درآمد. او در پس پردههای گوناگون هستی به دنبال چرایی بزرگی میگشت. اینکه جریانهای آفرینش از کجا آغاز شدهاند و به کجا ميروند.
در اندیشه ایران آن دوران دو مسیر فکری پدید آمد. دستهای باور داشتند این جهان از بدیها سرشار است و جهان ، خدایی یگانه که پشتیبان انسانها باشد ندارد. جهان سراسر دروغ و کینه است و ما نیز باید تنها به فکر بهرهي خویش باشیم.
اما دسته دوم کسانی بودند که باور داشتند این جهان خدایی یگانه دارد و آیندهي روشن از برای کسانی است که در زندگی خویش به دنبال راستی و پاکی و پیروی از اشا (هنجار آفرینش) باشند.
اما از بد زمانه دستهي نخست قدرت را در دست گرفتند. آنها گروهی از کاهنان و گسترانندگان اندیشههای کاهنده و دروغین بودند و تنی دیگر هم قدرتمندان و فرمانروایان پیرو این اندیشه بودند. آنان با گسترش چيرهگي فراگیر خود جهان آن را روز را در برگرفته و نفس آفرینش را به شماره انداخته بودند.
سالها گذشت و روان آفرینش از این همه ستم و دروغ به درد آمده بود. پس زرتشت از قلب این سرزمین، پردههای ستم و خودخواهی را کنار زد. خود را فراموش و یاد مردم کرد. یاد انسانی که قرار بود آبروی آفرینش باشد. پس با سخنان اندیشهبرانگیزی که از دل برآمدهبود به سوی دل انسانها شتافت. او در درون انسانها دنیای خاموشی را یافت که با دروغ و خرافه خفه شده بود. زرتشت انسانهایی را در کنارش یافت که در ترس از ماورایی هولناک بر خود میلرزیدند. برای آرامش نیروهایی دروغین همه دار و ندار و زندگی خویش را در اختیار فریبدهندگان نیرومند میگذاشتند.
آموزگاران فریبکار با گسترش دروغ و نیرنگ، انسانهای تنها را به بردگی و بهرهكشي فکری خویش درمیآوردند. زورمندان، زندگی آنها را میرباییدند و کاهنان و کرپانان زندگی آنان را فدا و فنای توهم و بیخردی پروردهي دست خود میکردند.
زرتشت با اندیشه و سخن اندیشهبرانگیز پا به میدان حقیقت گذاشت. او هیچ معجزهای جز سخن دلانگیز خود نداشت. او به انسانها نشان داد آنچه در ماورایی فریبنده جستجو میکنند در درون خود آنهاست. حقیقت چیزی جز هنجارهای افزاینده این جهان (اشا) نیست. زرتشت اهورامزدایی را به آنها نشان داد که میاندیشد و میآفریند. پس ما نیز باید بیاندیشیم و بیافرینیم.
زرتشت در پرتو امشاسپندان، توانست اهورامزدا (خداوند یگانه) را به زیبایی برای مردمان آن روز و امروز انسانها به بشناساند. خداوندی که از روی مهربانی با آفریدگانش رفتار میكند و چیزی جز بر پايهي اشا نیافریده است.
زرتشت در آموزشهایش کوشید به انسانها بیاموزد که زندگی بهتنهايي و جدا از مردم راه به سوی نابودی دارد. او درپي آن بود که یگانگی خداوند را در زندگی اجتماعی به نمایش بگذارد. یکپارچگی انسانها در آرمانها و آرزوها و حرکت هماهنگ به سوی جهانی که همه برادر هم هستند.
در اندیشهي زرتشت، صلح یک شعار خوش خط و خال و ظاهری نبود. زمانی که هر کس باور داشته باشد که خوشبختياش در پرتو خوشبختی دیگران نمود مییابد، دیگر به داشته وخواستهي دیگران دست درازی نمیکند.
در آموزشهای گاتها، سرودههای اشوزرتشت، انسانها نه بر پايهي قراردادهای از پیشگزارده شده، بلکه بر اساس آنچه هستند در كنارهم جاي میگیرند. سرور شهر، کشور و جهان بهترین و برترین انسانهاست. کسی شهریار سرزمین است که بتواند جانشین شهریاری اهورایی بر روی زمین باشد. همانگونه که آموزگار راستی کسی است که بتواند با دانش و خردش نوید خردورزی و روشن ساختن اندیشهها را بدهد.
زرتشت با سرودهها و آموزشهایش دمی زیست و آنگاه که آنچه بر دوش خویش داشت بر زمین نهاد، روانش به پرواز درآمد. ای وای که ما آدمیان آنقدر در روزهای کوتاه خویش گم شدهایم که از برای زادن و مرگ اندیشه هم درپي روز و تاریخ میگردیم. زرتشت خورشیدی بود که در بهار سربرآورد و در دی کار اندیشه را به ما واگذار کرد و خود به تماشا بنشست. همان اندازه ساده که کودکی دست مادر را میفشارد.
حال کیست که ندا بردارد:
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد
منبع : امرداد نیوز
سرودهاي از استاد ابراهيم پورداوود، در ستايش اشوزرتشت
زرتشت كليد رستگاري
فرمود كه مرد گردد از كار
راهي نبود جز از «اشويي» زينهار مپوي راه ديگر از بهر كمال نفس خود كوش آري گردد مُطاع آن كس در دل عَلََم «اشا» برافراز ار كشور بيزوال خواهي از«آرمتي» آن فرشتهي عشق اي خوش آنكس، كه عشق وي را گيرد دستي زبينوايان تا نام ز راستي است پايا
ماند پايدار «مزديسنا» |